وایییییی بالاخره من برگشتم از روز دوم عید مسافرت بدمو هیدارو ندیدیم تا 10 روز وای داشتم میمردم مخصوصا وقتی مامان سمیه زنگ میزد از هیلدا و کاراش تعریف میکرد تا من اومدم و عشقمو دیدم و فهمیدم که خیلی دوسش دارم من عاشقتم هیلدا جونم هیلدا جونم کلی تو این 10 روزه بزرگ شده و کلی حرف میزنه تو عید کلی نی نی دیدم اندازه هیلدا اخه ما امسال کلی نی نی جدید تو فامیل داشتیم یکیش اسمش نیلوفره 6 ماهشه یکیش همایون 5 ماهشه یکیش محیا 4 ماهشه .با اینکه من همیشه عاشق بچه هام ولی هیچ کدوم هیلدای خودم نمیشن این همایون نوه عمه من و من کلی دوسش دارم (چشمک برای مامان همایون عزیز ===>> دیدی یادم نرفت ) ...